پرسش: آيا قرآن به عقلانيت بها ميدهد؟ اگر بله از چه روشهايي و چگونه؟ سلام و ادب درباره جايگاه عقل و بهرهوري از آن به طور خلاصه ميتوان گفت؛ علاوه بر اين كه درك حقانيت قرآن و اسلام با استفاده از تعقل و معيارهاي عقلي قابل اثبات است، قدرت تشخيص عقل نيز در كنار قرآن و حديث و بعد از آن دو، معياري قابل اطمينان و راهنمايي روشنگربراي هدايت بشر ميباشد، به همين جهت حكم عقل همانند حكم شرع داراي ارزش علمي و عملي ميباشد و لازمالاجراء است. به همين جهت در تمامي امور توسعه و رشد زندگي فردي و اجتماعي ميتوان از "عقل" به عنوان يك شاخص گويا و حقمدار بهرهمند شد. اما ناگفته نماندكه حيطه فعاليت "عقل" در محدوده تجربه و آزمون بشري و تصور و تصديق انساني است . اما گستره وحي فراتر از معلومات بشري است. به همين جهت ميتوان به عنوان ابزار شناخت راهگشا و با قابليت اطمينان حتي فراتر از عقل به آن اعتماد كرد و خود را از اين نعمت بزرگ الهي محروم نساخت. چنان كه در قرآن مجيد ميخوانيم: كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم... و يعلمكم مالم تكونوا تعلمونهمان طور كه در ميان شما فرستادهاياز خودتان فرستاديم... و آنچه را - كه هرگز - نميدانستيد به شما ياد ميدهد{M، (بقره، آيه 151). از اين آيه شريفه به خوبي استفاده ميشود كه اگر "وحي" نبود در بسياري از معارف به سوي بشر براي هميشه بسته بود و از آغاز و فرجام جهان - كه در محدوده مشاهده و تجربه و آزمون بشري نيست - آدمي بيخبر ميماند. علاوه بر اين كه اگر فهم عقلاني بشر با آموزههاي وحي سازگاري داشته باشد، اطمينان خاطر بيشتري براي بشر به وجود ميآورد. نكته مهم و قابل توجه آن است كه هيچگاه خرد سليم و وحي اصيل در تضاد و ستيز نميباشند. بنابراين در صورت مشاهده تضاد ميان عقل سليم و آموزه وحي، بايد در برداشت خود از وحي ترديد كنيم . اما از سوي ديگر همين مقدار كه آموزههاي وحي خرد گريز نباشد اگر چه خردمند پسند نباشد نبايد آن را ناديده گرفت، زيرا افقهاي وحي فراتر از عقل حسابگر بشري است. اما براي توضيح بيشتر درباره جايگاه عقل در فرهنگ اسلامي، نظر شما را به مطالب زير جلب ميكنيم. در آيات و روايات ـ كه دو منبع اصلي و اصيل شناخت اسلام است ـ به طور صريح از "عقل" تعريفي ارائه نشده و به صورت مرسوم در باب تعريفات، ماهيت آن در قالبي مشخص مطرح نگشته است، امّا با تعابير و لحنهاي گوناگون به صفات و لوازم عقل و عاقل اشاره كردهكه بدين وسيله ميتوان تا اندازهاي به برخي از شعاعهاي "عقل" دست يافت. از اين رو با استفاده از قرآن و احاديث كوشش ميكنيم در اين مجال اندك برخي از اين شعاعها در ذيل چند امر براي شما بيان كنيم: 1ـ اصل در معناي عقل، بستن و نگهداشتن است و به همين جهت ادراكي كه انسان دل به آن ميبندد و چيز را با آن درك ميبندد، عقل ناميده ميشود. هم چنين نيرو كه به واسطه آن خر و شر و حق و باطل را از يكديگر تشخيص ميدهد عقل نام دارد و مقابل آن جنون، سفه وجهل است. در ديدگاه قرآن، عقل موهبتي الهي است، كه آدمي را به سوي حق هدايت ميكند و از گمراهي نجات ميدهد. به فرموده علامه طباطبايي: "قرآن شريف عقل را نيرو ميداند كه انسان در امور ديني از آن بهرهمند ميشود و او را به معارف حقيقي و اعمال شايسته رهبريميكند، و در صورتي كه از اين مجرا منحرف گردد، ديگر عقل ناميده نميشود، منظور از عقل در قرآن شريف، ادراكي است كه در صورت سلامت فطرت به طور تامّ براي انسان حاصل ميشود"، (تفسير الميزان، ج 2، ص 250) 2ـ در قرآن كريم 49 بار از مشتقات ماده "عقل" استفاده شده است و در عين حال واژههاي ديگري مترادف با عقل تلقي گشته است همچون حلم (طور/32)، نُهي (طه/54 و 128)، حجر (فجر/5)، قلب (ق/37، حج/46، توبه/87 و 127) و لُبّ (آل عمران/7، رعد/19، زمر/18،غافر/54). 3ـ در روايات نيز عقل به عنوان ابزاري براي شناخت حقايق تلقي شده است. امام صادق(ع) در فرازي از يك روايت بسيار جالب و طولاني ميفرمايد: " ... عقل است كه خدا انسانها را به آن آراسته، و روشني بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل آفريدگار خود راشناخته، و خوب را از بد تمييز دادهاند، و شناختهاند كه تاريكي در ناداني و روشنايي در آگاهي است، اين آن چيزي است كه عقل آنان را به آن رهنمون شده است..."، (اصول كافي، ج اوّل، كتاب العقل و الجهل، روايت35). 4ـ از مجموع روايات در باب خلقت "عقل" چنين استفاده ميشود كه عقل داراي دو قوس صعود و نزول است و از آن به اقبال (روي آوردن) و اِدبار (بازگشتن) تعبير شده است [نگاه كنيد به اصول كافي، ج اوّل، صص 10ـ21 [با توجه به مضامين احاديث و تفاسير انديشمندان بزرگاسلامي اقبال عقل، اقبال به عالم طبيعت، اجسام، مواد و عالم كثرت است ودر همين عالم است كه عقل در نازلترين مرتبه خود قرار ميگيرد و مردم آن را گاه در امور معاش و گاه در امور معاد خود به كار ميگيرند. عقل نزول كرده همان عقلي است كه گاه براي فراگيري علوم مختلف وبدست آوردن و حفظ تجربهها از آن استفاده ميشود: العقل حفظ التجارب [آمدي عبدالواحد، شرح غرر الحكم و دررالكلم، شارح و مترجم جمال الدين محمد خوانساري،تصحيح ميرجلالالدين حسيني، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اوّل، 1366 ش، ج اوّل، ص 177]اما ادبار عقل، يعني پشت كردن به اين عالم و رجوع به سوي جايگاه اصلي آن كه همان عقل توحيدي و الهي است [در اين باب نك: محمد بن ابراهيم، صدرالدين شيرازي، شرح اصول الكافي، تصحيح محمدخواجوي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي تهران، چاپ اوّل، 1366، ج اوّل، ص 403]از عقل به اين سو افتاده به عقل اكتسابي، عقل جزيي، عقل بشري، عقل دنيايي و از عقل به آن سو نظر كرده به عقل آخرتي، عقل الهي، عقل كلي و عقل خدادادي نيز تعبير ميكنند. عقل كل را گفت ما زاغ البصر عقل جزوي ميكند هر سو نظرعقل "ما زاغ" است نور خاصگانعقل زاغ استاد كور مردگان(مثنوي/دفتر چهارم/1310 ـ 1309) 5ـ لسان آيات و روايات بيانگر اين حقيقت است كه از منظر اسلام، عقل جزئي بايد به منشأ خود؛ يعني، عقل كلي متصل شود و عقل بشري رنگ عقل الهي به خود گرفته و عقل دنيايي عقل آخرتي گردد. عقل اكتسابي بايد در راستا و خدمت عقل خداداي باشد. عقل كلي همان عقلياست كه موجب هدايت و وصول به مقصد ميشود و عقل الهي همان عقلي است كه خود را تحت فرمان الهي قرار داده و تخطي در برابر او را روانميدارد از همين رو براي آن كه عقل جزئي و نزول يافته با مبدأ خود ارتباط يافته و سير صعودي خود را به موطن اصلياش آغاز كند، و درپرتو اين سير و اتصال و توجه بتواند راهنماي انسان باشد، در اسلام تعقل و پرهيزگاري مقاري با يكديگر مطرح شده است. (به عنوان نمونه نك: غافر/3) در اين باب سخن علامه طباطبايي(ره) خواندني است: "شكي نيست كه قرآن مجيد و روايات، تقوا را در جانب علم معتبر ميدانند؛اما اين براي آن نيست كه در برابر تفكر منطقي ـ كه فطري است و انسان آن را به ناچار به كار ميبرد ـ تقوا و يا تقوايي كه با تفكر باشد، به عنوان راه مستقل و جدايي قرار داده شود؛ و ترديدي نيست كه انسان تنها با پديدآوردن مقتضيات قواي شعوري ميتواند بر افكار خود تسلط يابدو به معارف خود وسعت بخشد. افراط و تفريط انسان در پيروي قوهاي از قواي خود موجب ميشود كه در افكار و معارفش انحراف پديد آيد. زيرا در اثر افراط، تمام خواستههاي آن قوه را عملي ميسازد و آن را بر ساير تصديقات و افكار قواي ديگر مقدم ميدارد واز مقتضيات ديگرقوا غفلت پيدا ميكند. بنابراين، معارف حقّه و علمهاي سودمند، تنها در صورتي فرا چنگ ميآيد كه بشر اخلاق خود را اصلاح كند و فضايل انساني و ارزنده خود را كامل نمايد كه اين همان تقوا است. قرآن كريم، به خاطر استقامت فكر و صواب بودن علم و خالي بودنش از خيالاتحيواني و القائات شيطاني تقوا را در تفكر و تعقل شرط دانسته است؛ نه اين كه در مقابل تفكر منطقي، تقوا را هم ـمانند تذكر راه مستقل و جدايي قرار دهد"، (تفسير الميزان، ج 5، صص 270ـ267). باز عقلي كاورمد از عقل عقلكرد از عقلي به حيوانات نقل عقل كامل را قرين كن با خرد تا كه باز آيد خرد زان خوي بد (مثنوي/دفتر اول/3220 و دفتر پنجم/738) 6ـ اسلام عقل را حجت دانسته است. بسياري از آيات و روايات به صورتهاي گوناگون بر سنديت و حجيّت عقل در معارف صحه گذاشته و بر تعقل و تفكر در نظام آفرينش تشويق و تأكيد كرده است. به بيان ديگر دعوت فراوان قرآن مجيد به تدبر و تفكر بدون اين كه عقل و نتيجه استدلال عقلي داراي حجيت باشد، بيمعنا و لغو خواهد بود. از سوي ديگر اين كه خداوند متعال در موارد متعددي از كفار و مشركان خواستار اقامه برهان شده است، نشانه آن است كه استدلال منطقي كه توسط قوه عقل صورت ميگيرد، حجّت است و هر دو طرف خصم ميتوانند براياثبات مدعاي خويش بدان استناد كنند. در اين باب نك: انفال/22 و يونس/100، بقره/111، انبياء/22.
پاسخ: